1: قویترین قسمت بدن شما آرنجتان میباشد. در صورتیکه به اندازه کافی به شخصی نزدیک هستید که بتوانید از آرنجتان استفاده نمایید، این کار را انجام دهید
10- غرق شدن تایتانیک: هزینه 150 میلیون دلار
کشتی تایتانیک در 15 آوریل 1912 غرق شد و بیش از 1500 مسافر آن کشته شدند. هزینه ساخت این کشتی در آن زمان 7 میلیون دلار بود که به زمان حال حدود 150 میلیون دلار می شود.
9- سقوط تانکر حامل سوخت از پل Wiehltal در آلمان : هزینه 358 میلیون دلار
در
تاریخ 26 آگوست 2004، تانکری حامل 32000 لیتر سوخت، از روی پلی در آلمان سقوط کرد و منفجر شد. هزینه اولیه تعمیر پل حدود 40 میلیون دلار خرج داشت و هزینه ساخت پل جدید 318 میلیون دلار
8- حادثه تصادف قطار در کالیفرنیا : 500 میلیون دلار
در تاریخ 12 سپتامبر 2008، در اثر برخورد قطار در کالیفرنیا 25 نفر کشته شدند. پرداخت غرامت بازماندگان این حادثه 500 میلیون دلار برای شرکت راه آهن خرج برداشت.
7-سقوط جنگنده B-2 : هزینه 1.4 میلیارد دلار
در تاریخ 23 فوریه 2008، یکی از 21 بمب افکن های B-2 ساخت امریکا لحظاتی بعد از پرواز سقوط کرد. علت حادثه نفوذ رطوبت به سیستم رایانه ای کنترل پرواز بود. این حادثه پر خرج ترین حادثه هوایی جهان نیز است. هر دو خلبان هواپیما با خروج اضطراری نجات یافتند. هر کدام از این جنگنده ها نزدیک به 1.4 میلیارد دلار ارزش دارند.
6 - نشت نفت از نفت کش شرکت Exxon : هزینه 2.5 میلیارد دلار
نشت نفت از یکی از
نفت کش های شرکت Exxon در تاریخ 24 مارس 1989 که هزینه پاک سازی نفت رها شده نزدیک به 2.5 میلیارد دلار برآورد شد.
5- انفجار گاز در خطوط لوله شرکت Alpha Oil : هزینه 3.4 میلیارد دلار
انفجار در لوله انتقال سوخت یکی از بزرگترین شرکت های نفتی جهان در تاریخ 6 جولای 1988 رخ داد و 167 کشته داد.
4- حادثه شاتل Challenger: هزینه 5.5 میلیارد دلار
در 28 ژانویه 1986، شاتل فضایی چلنجر، 37 ثانیه بعد از پرواز منفجر شد. اشکال یکی از مخازن سوخت و نشت سوخت مایع حامل شاتل عامل انفجار بود. هزینه ساخت شاتل بیش از 4.5 میلیارد دلار بود و نزدیک 1 میلیارد دلار نیز هزینه تجهیزات آسیب دیده در اثر این انفجار
3- نشت نفت از نفتکش Prestige : هزینه 12 میلیارد دلار
در تاریخ 13 نوامبر 2002، نفت کش پرستیژ حامل 77000 تن نفت سنگین در نزدیک سواحل اسپانیا دچار حادثه شد. کاپیتان نفت کش از نیروهای ساحلی اسپانیا درخواست کمک کرد. ولی آن ها نفت کش را مجبور کردند که از سواحل اسپانیا دور شود. بعد از آن بود که کشتی در طوفان گرفتار شد و سوخت آن در دریا پراکنده شد. هزینه پاکسازی نفت رها شده نزدیک به 12 میلیارد دلار تخمین زده شد.
2- حادثه شاتل فضایی کلمبیا؛ هزینه 13 میلیارد دلار
در تاریخ 1 فوریه 2003، شاتل فضایی کلمبیا در هنگام بازگشت به زمین منفجر شد. علت حادثه سوراخی بود که 16 روز قبل از حادثه و در هنگام پرواز کلمبیا به سمت فضا در یکی از بال های شاتل ایجاد شده بود.
هزینه ای نزدیک به 13 میلیارد دلار برای فرستادن این فضاپیما و مطالعات و تحقیقات انجام شده برای این پرواز صورت گرفته بود. ( به غیر از هزینه خود فضا پیما) . این حادثه پر خرج ترین حادثه سفر تحقیقاتی جهان لقب گرفته است.
1- حادثه چرنوبیل : هزینه 200 میلیارد دلار
در تاریخ 26 آوریل 1986،
فاجعه چرنوبیل رخ داد. انفجار در نیروگاه اتمی چرنوبیل باعث آلودگی بیش از 50 درصد سطح کشور اکراین گردید.1.7 میلیون نفر در این حادثه دچار آسیب شدند.هنوز آثار این حادثه مثل بیماری سرطان و ... باقی مانده است. هزینه پاکسازی و تعمیر و جبران خسارت این حادثه نزدیک به 200 میلیارد دلار برآورد شده است. فقط ایجاد یک حفاظ فلزی دور این نیروگاه نزدیک 2میلیارد دلار خرج برداشته است.
«مصطفی کرمی» تصویربردار فیلمهای مستند و کوتاه، حدود 20 روز پیش هنگام تصویربرداری فیلم کوتاه «کاغذ باد» به تهیهکنندگی حوزه هنری استان گلستان دچار حادثه برق گرفتگی شد و بر اثر این حادثه در حالی که مسئولان اداره برق منطقه به گروه فیلمسازی اطمینان کامل داده بودند که هیچ خطری آنان را تهدید نمیکند؛ دو دست و انگشتان پاهایش را از دست داد.
مصطفی دانشجوی سینما در دانشگاه سوره است، جزو خانوادههای جنگ زده مهران و پدر هم ندارد.
بیمارستان
مهر تهران را که بلدید، خیابان زرتشت. اگر به اتاق 334 طبقه اول سری
بزنید؛ جوان مثله شدهای را میبینید که روزی تصویربردار سینمای کوتاه
بوده است. جوانی که تمام نسوج و ماهیچههای داخلیاش دچار پختگی شده است.
جوانی
که روی تخت بیمارستان دراز کشیده، ناله میکند و دردش بیشتر از آنکه به
خاطر قطع دست و پایش باشد به خاطر هزینهی 100 میلیون تومانی بیمارستان
است.
«مصطفی کرمی» اگر تا یک ماه و نیم دیگر بستری باشد و مورد
جراحیهای ترمیمی قرار بگیرد بعد از این مدت اگر قادر به پرداخت هزینههای
اعضای مصنوعی بود، میتواند از اندامهای مصنوعی استفاده کند.
متاسفانه
طی 20 روز گذشته هیچکس مسئولیت این حادثه را نپذیرفته؛ حوزه هنری باوجود
اینکه تهیهکننده این فیلم بوده و عملا پذیرش مسئولیت درمان مصطفی را به
عهده دارد از پذیرش این مسئولیت امتنا کرده و طبق شنیدهها حسن بنیانیان
رئیس کل حوزه هنری قرار است یک کمک 5 میلیون تومانی به درمان مصطفی کرمی
اختصاص دهد!
و
از طرفی واحد خبر حوزه هنری نیر امروز در خبری دیگر اعلام کرد:«محمدرضا
خاکپور، مدیر حوزه هنری استان گلستان درباره این حادثه گفت: پس از وقوع
این حادثه تاثر انگیز، حوزه هنری گرگان، در بیمارستانهای سطح استان،
پیگیر کار درمان این هنرمند آسیب دیده شد و با ریاست دانشکده علوم پزشکی
استان گلستان نیز رایزنی کرد تا کرمی به تهران منتقل شود.
او افزود: پس
از بستری شدن این فیلمبردار در تهران، از حوزه هنری گرگان و از جانب دکتر
بنیانیان، رییس حوزه هنری، نمایندگانی به بیمارستان اعزام شدند تا از
نزدیک در جریان مراحل درمان و وضعیت جسمی وی باشند.
خاکپور در پایان
یادآوری کرد: هر چند حوزه هنری گلستان به موجب قراردادی که با مجری طرح
فیلم «کاغذ باد» منعقد کرده، مسئولیت حوادث احتمالی را بر عهده مجری طرح
گذاشته، با این همه، ما به دلیل تعهد اخلاقی، تمام تلاشمان را برای بهبود
حال جسمانی این هنرمند مصروف خواهیم کرد.»
این خبر امروز در حالی در
چندین خبرگزاری منتشر شد که خانواده مصطفی کرمی صریحا اعلام کردند که هیچ
نمایندهای از طرف حوزه هنری تا به حال به دیدن مصطفی نیامده!
همچنین
شب گذشته در خانه سینما جلسهای جهت پیگیری حادثه کرمی با حضور اعضای
«انجمن فیلم کوتاه ایران» و سیدرضا میرکریمی برگزار شد که در این جلسه
قرار شد کمیتهای برای پیگیری ابعاد دیگر این حادثه، به استان گلستان سفر
کنند تا ضمن تحقیق از حوزه هنری گلستان و برق منطقهای این استان، کل
اسناد به دست آمده را در اختیار واحد حقوقی خانه سینما قرار دهند.
این
کمیته به نمایندگی «انجمن فیلم کوتاه ایران» در حال بررسی برپایی همایشی
با عنوان «ایمنی تولید در سینمای ایران» است که تمام اصناف خانه سینما اعم
از سازندگان فیلم کوتاه و سینمای حرفهای، در مورد بحث بیمه و ایمنی در
سینما صحبت میکنند.
قابل ذکر است، نتیجه برگزاری این جلسه به جز
برپایی همایش «ایمنی تولید در سینمای ایران» تولید یک فیلم کوتاه راجع به
مصطفی کرمی بوده است!
با شرایط موجود ظاهرا تنها راه کمک به «مصطفی
کرمی» جذب کمکهای مردمی است. و یکی از این راهها انتشار شماره حساب
مصطفی در وبلاگهاست. به همین دلیل من از تمام بلاگرها به ویژه
روزنامهنگاران و سینمایینویسها خواهش میکنم شماره حساب مصطفی را در
وبلاگهایشان منتشر کنند. البته قرار است برادر مصطفی به زودی یک شماره
حساب ارزی برای جذب کمکهای خارج از ایران هم باز کند اما تا آن موقع
خواهش میکنم کمکهایتان را به شماره حساب 210384448 بانک تجارت شعبه مهر
کد 318 به نام «مصطفی کرمی» واریز کنید.
http://www.ziro.blogfa.com
یک برنامهنویس کامپیوتر اهل فنلاند که یکی از انگشتان دستش را در یک تصادف از دست داده بود، آن را با یک حافظهی Flash جایگزین کرده است.
جری
جالاوا (Jerry Jalava) یک انگشت مصنوعی مخصوص ساخته که دارای حافظهای
برای نگهداری عکس، فیلم و سایر اطلاعات مفید است.
انگشت مصنوعی شبیه انگشت واقعی است و او میتواند هر وقت که بخواهد
آن را به کامپیوتر متصل و به عنوان یک حافظهی اضافی استفاده کند.
این برنامهنویس که اهل هلسینکی است، انگشت خود را تابستان گذشته و
پس از در هم شکسته شدن موتورسیکلتش از دست داد.
او به سرعت به بیمارستان هلسینکی انتقال داده شد. یک جراح دست در
آنجا به او گفت که آنها قادر نیستند انگشتش را نجات دهند؛ به
همین دلیل نیمی از آن را قطع کردند.
وقتی جری (Jerry) به دکترها گفت چگونه امرار معاش میکند، آنها
به شوخی به او گفتند که میتواند انگشتش را به یک حافظهی Flash
تبدیل کند. همین برای جری کافی بود تا او شروع به ساختن چنین
انگشتی کند.
انگشت، به طور
دائمی به دست متصل نشده است؛ بدین معنی که موقع وصل شدن به
کامپیوتر، میتواند از دست جدا شود.
جری میگوید او قصد دارد انگشت مصنوعی خود را ارتقا دهد تا بتواند
فضای بیشتری داشته باشد و از تکنولوژی «بیسیم» یا همان wireless
بهره بگیرد.
او اینک دارندهی تنها انگشت حافظهای است که دو گیگابایت ظرفیت دارد!
بچه یک اسب آبی (یک ساله) بعد از واقعه سونامی، یک لاک پشت 100 ساله نر را به عنوان مادر خود می شناسد. Owen نام یک بچه اسب آبی با وزن 300 کیلوگرم که کمتر از یک سال سن دارد و بعد از سونامی توسط گروه نجات از امواج نجات پیدا کرد.او که مادرش را در سونامی گم کرده بود , به مرور زمان به لاک پشت نر غول پیکر پارک وابسته شد و لاک پشت را به چشم مادر خود می بیند. مسئول پارک لافارگه می گوید که انگار لاک پشت نر غول پیکر از مادربودن برای این بچه اسب آبی لذت می برد. آنها با هم غذا می خورند , با هم می خوابند , و اگربچه اسب آبی را از کنار لاک پشت دور کنند به شدت عصبانی و خشمگین می شود.
|
همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبودهاند که با انجام کارهایی که قبلاً کسی
آن را انجام نداده و یا با خلق اثری که مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ
پیوسته باشند. کلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند
ویکتور لوستیگ victor lusti
سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان
زنده دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط
در کشور آمریکا، مردی که میتوانست زیرکترین قربانیانش را نیز گول بزند،
در سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و
در سال 1920 به آمریکا رفت. سالی که بازار سهام به شدت رشد میکرد و به
نظر میرسید که همه روزبهروز پولدارتر میشوند و لوستیگ آنجا بود که از
این موضوع و حماقت ذاتی آمریکاییها سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بیعیب ونقص و پرسود،
ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد.
فروختن برج ایفل!
ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن
ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد
و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و
مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و
تلگراف وقت جا زد و در نامههایی با سربرگهای جعلی، شش تاجر آهن معروف را
به جلسهای دولتی و محرمانه در هتل کرئون( creon ) که محلی شناخته شده
برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند. ویکتور برای آنها توضیح
داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینههای نگهداری
برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت
دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان
به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر
دعوت شده به جلسه مطمئنترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال
مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد
شد.
فروش برج ایفل در آن سالها زیاد هم دور از ذهن نبود. این برج در سال 1889
و برای نمایشگاه بینالمللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این
نبود که به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج بهخاطر اینکه با
ساختمانهای دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی
نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت. چهار
روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به
دنبال بالاترین رقم نبود، او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی
که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد! آندره پویسون ( Andre
poisson ). در بین آن شش نفر، آندره کمسابقهترین بود و امیدوار بود که
با برنده شدن در این مناقصه، یکشبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار
باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود. ویکتور به آندره اطلاع داد که در
مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.
اما همانطور که تاجر عزیز میداند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک
کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته
است ایشان را برنده کند و... آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از
پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه
معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم
تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوتینگ کیلومترها از پاریس
دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش
رشوه!
2-هان ون میگهرن ( Han Van Meegeren )
نقاش و کپیکننده آثار هنری، باهوشترین و زبردستترین جاعل تابلوهای
نقاشی، مردی که سر نازیهای آلمانی کلاه گذاشت، مردی که اگر کلاهبردار
نمیشد، بیشک یکی از مهمترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند
به دنیا آمد. از کودکی عاشق رنگها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشیهای
دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق کرد. اما منتقدان، آثار او را بیروح
و تقلیدی و تکراری نامیدند و میگهرن سرخورده از این برخورد و برای اثبات
تواناییهایش به منتقدان تصمیم گرفت که آثار بزرگان دوره طلایی همچون
فرانس هالس ( Frans Hals ) و ورمیه را کپی کند. میگهرن با پشتکار زیاد
فرمول رنگهای قدیمی و نحوه ساخت بومهای آن زمان را پیدا کرد. او کار را
شروع کرد و آنقدر ماهرانه این کار را انجام داد که تیزبینترین کارشناسان
نیز از تشخیص بدلی بودن آثار ناتوان بودند و میگهرن با اطمینان کامل، در
نقش یک دلال، تابلوهایش را بهعنوان آثار کشفشده دوره طلایی به
مجموعهداران و گالریها فروخت. در همین دوران بود که اروپا درگیر جنگ
جهانی دوم شد.
یکی از مشتریان پر و پا قرص او، مارشال گورینگ از سران درجه اول حزب نازی
آلمان بود که علاقه فراوانی به آثار نقاشان هلندی داشت و تعداد زیادی از
کارهای میگهرن را به مجموعه خود اضافه کرد. اما زمانه بازی دیگری را در
سر داشت. آلمانها در جنگ شکست خوردند و میگهرن به جرم فروش میراث فرهنگی
هلند به نازیها بازداشت و در دادگاه متهم به خیانت به وطن شد که مجازاتش
اعدام بود. میگهرن در دادگاه واقعیت را ابراز کرد، اما هیچکس حرفهایش
را باور نکرد. تابلوهای جعلی در دادگاه توسط کارشناسان مورد بازبینی قرار
گرفت و همگی بر اصل بودن آنها صحه گذاشتند. هیچکس باور نمیکرد کسی
بتواند با چنین دقت و ظرافتی این آثار را جعل کند. میگهرن از دادگاه
درخواست کرد که وسایل مورد نیازش را در اختیارش بگذارند تا در حضور همه
یکی از آثار دوره طلایی جعل کند!
میگهرن از اتهام خیانت تبرئه شد، اما به جرم جعل آثار هنری به زندان
محکوم شد و چند سال بعد درگذشت. میگهرن بهعنوان یک کلاهبردار در کار خود
موفق بود، اما مشتری اصلی او گورینگ از او زیرکتر بود. اسکناسهایی که
گورینگ در ازای تابلوها به میگهرن میداد همگی تقلبی بودند!
3- فرانک ویلیام آباگنیل ( Frank William Abagnale )
صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداریها، قاضی، خلبان، جراح و استاد
دانشگاه! و کسی که زندگیاش دستمایه ساخت فیلم «اگه میتونی منو بگیر» شد،
در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد. وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از
یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود. دو سال بعد از
خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش
چارهای بهجز کلاهبرداری ندارد. پس از مدت کوتاهی او به یکی از
حرفهایترین جاعلان چک بدل شد و چنان در کار خود مهارت پیدا کرد که هیچ
بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن چکهای او نبود. فرانک برای آنکه بتواند
بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر کند، با جعل کارتهای شناسایی و
مدرک خلبانی، خود را به عنوان خلبان خط هوایی پانامریکن جا زد و از
امتیاز خلبانها برای مسافرت مجانی استفاده کرد. این موضوع لو رفت، اما
قبل از آنکه دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار کرد و با هویت جعلی
تازهای، به عنوان یک دکتر در یک آپارتمان ساکن شد. از قضا در همسایگی
فرانک یک دکتر واقعی زندگی میکرد و به فرانک پیشنهاد داد تا در بیمارستان
شهر مشغول به کار شود و فرانک این پیشنهاد را پذیرفت و 11ماه به عنوان
متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت! پس از آن به
شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرک حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان
دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یکی
از فارغالتحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آنکه دستگیر شود،
از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرک دانشگاه کلمبیا، در دانشگاه
بریگام در رشته جامعهشناسی شروع به تدریس کرد!
او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی که پلیس فرانسه این
موضوع را اعلام کرد، 26 کشور خواستار محاکمه او در کشورشان شدند! فرانک به
آمریکا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محکوم شد، ولی پس از گذراندن
پنج سال آزاد شد.
فرانک آباگنیل هماکنون بهعنوان کارشناس خبره جعل اسناد و چک با پلیس
آمریکا همکاری میکند و با تأسیس شرکت آباگنیل و شرکا به بانکها نیز
مشاوره میدهد!
4- حسین . ک
کلاهبردار وطنی، مردی که کاخ دادگستری را فروخت، حدود 70 سال پیش در
شهریار متولد شد. ح.ک مردی بیسواد ولی باهوش بود و بیتردید اگر تحصیلات
مناسبی داشت، به یکی از بزرگان ادب و علم کشور بدل میشد. اما او از جوانی
به راهی غیر از آن کشیده شد. حسین.ک با کلاهبرداریهای کوچک روزگار
میگذراند، اما این کارها برای مردی با هوش او کارهایی کوچک محسوب
میشدند. تا اینکه یک روز طعمه بزرگترین کلاهبرداری خود را در جلوی در
سفارت انگلیس شکار کرد؛ دو توریست آمریکایی (و طبعاً احمق!) که به دنبال
خرید یک هتل در ایران بودند. ح.ک آنها را به دفترش که در خیابان گیشا بود
دعوت کرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل را به
قیمت بسیار مناسب داد. این ساختمان، کاخ دادگستری بود که در خیابان خیام
قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستری از آن استفاده میشود.
قرار بازدید از کاخ برای فردای آن روز گذاشته شد و ح.ک همان روز عصر به
آنجا رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر وقت دادگستری، دفتر کار وزیر را برای
مدت یکساعت اجاره کرد. فردای آن روز قبل از آمدن مشتریها، 200 جفت
دمپایی پلاستیکی تهیه کرد و جلوی در اتاقهای کاخ که یک ساختمان اداری
محسوب میشد و در آن ساعت خالی بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر
شکارهایش شد. آمریکاییها سروقت آمدند و ح.ک به عنوان صاحب آن عمارت، تمام
ساختمان را به آنها نشان داد و وقتی مشتریها درخواست دیدن داخل اتاقها
را داشتند، به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپاییها، آنها را
منصرف میکرد. مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500
هزار تومان به ح.ک پرداخت کردند و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل
ساختمان 10 روز دیگر مراجعه کردند. اما همانجا بود که فهمیدند چه کلاه
بزرگی بر سرشان رفته است. ح.ک همان روز معامله، به مصر فرار کرد و بعد از
چند ماه زندگی در آنجا، به ایران بازگشت. اما در ایران بازداشت و به زندان
محکوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی فوت کرد.
ح . ک یک کلاهبردار ذاتی بود ، حتی در زندان! او تلویزیون زندان را به
یکی از زندانیان به قیمت 100 تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی
تلویزیون را زیر بغل زد و میخواست آن را با خود ببرد، فهمیده بود که چه
کلاهی بر سرش رفته و مضحکه بقیه شده است
|
دانشمندان
با پیوند دادن شیر نر با ببر
ماده حیوان جدیدی تولید کرده اند و آن را لایگر نامگذاری
کرده اند که از همه نظر
نسبت به شیر و ببر برتری دارد! چنین موجودی تا به حال در
طبیعت وجود نداشته است،
چراکه شیر و ببر نه تنها ذاتا با هم میانه ی خوبی ندارند
بلکه دشمنی هم
دارند.
این هیولا
(لایگر) که حدود 900 تا 1000 پوند وزن دارد (454 کیلوگرم)
قد
بلندتر، قدرت بدنی بیشتر، توان پرش بالاتر و.... را نسبت
به پدر و مادر خود دارد!
جالب اینکه با وجود تنفر شیر از شنا کردن در آب، لایگر به
شنا کردن علاقه دارد. در
حال حاضر چندین نمونه از این حیوان تولید شده که در سیرکها
و برخی باغ وحشها به
نمایش گذاشته شده اند..
فقط جنس
ماده ی
این حیوان قادر به تولید مثل با ببر یا شیر نر می باشد
که
خود موجب بوجود آمدن دو گونه ی جدید دیگر شده است! همچنین
حیوان دیگری به نام
تایگن هم تولید شده که محصول ببر نر و شیر ماده است، البته
به ببر شباهت بیشتری
دارد و به بزرگی و عظمت لایگر هم نیست...