خاطرات هاشمی 30 دی 63 : قهر استاندار هرمزگان

 
صبح زود، به مجلس رفتم. در گـــــزارش‌هــــا آمــــده اســــت کــــه اســرائـیــل تـحــت فـشــارهــا شــروع کرده از جنوب لبنان عقب‌نشینی کـنـد. پـیـروزی چـشـمـگیری برای مـسـلـمــــانــــان لــبــنــــان اســـت. آقـــای [غلامعباس] زائری آمد. گزارشی از وضـع بـنـدرعـبـاس و قـهـر اسـتاندار هرمزگان و خلف وعده وزیر کشور که قرار بود با استاندار به محل برود، داد و نامه‌ای از علمای بندرعباس آورد. قبل از دستور، وفات آیـت‌الـله آسید احمد خوانساری را تسلیت گفتم. چند دستور انجام شد. در وقت تنفس، جمعی از علمای شیراز آمدند و خواستار سفر من به استان فارس بودند و برای تبلیغات، از اوقاف کمک می‌خواستند. ظهر، آقای [قاسم مـهــــرزاد] صــــدقــیــــانــــی آمـــد؛ از خــســـارات و تـــرورهـــای ضدانقلاب در آذربایجان غربی گفت و از اختلاف آقای غفاری نماینده دوره سابق مجلس، با امام جمعه سلماس گله داشت. آقای [غلامرضا] رحیمی آمد و گزارشی از پیشرفت کار ستاد کشف فساد، در سطح بالای ادارات داد. گروهی از مسوولان لامرد فارس آمدند؛ برای شهر شـدن آنـجـا، کـمک می‌خواستند. عصر، کارهای عقب افتاده را انجام دادم و گزارش‌ها را خواندم. تلفنی، از آقای خامنه‌ای احوالپرسی کردم و تاکید کردم که به طرح بالن نـیـروی دریایی، بیشتر توجه کنند. از آقای [محمد علی] موحدی کرمانی در بیمارستان قلب و آقای دهدشتی در بیمارستان آبادان، تلفنی احوالپرسی کردم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد